- فلش های آتشین
بهتره بنویسی پیکان های آتشین
- تاج مرد که به نظر ارباب و فرمانده به نظر میرسید
تکرار شده این «نظر» البته یادمه که گفتی ویرایش شده نیست. گفتم که گفته باشم فقط.
- شکل اژدهایی بود که به سرش دمش را گرفتهبود
نمیفهمم «به سرش دمش را گرفته بود» یعنی چی. فکر کنم باید با جملاتی دیگه منظورت رو برسونی.
- تاج مرد که به نظر ارباب و فرمانده به نظر میرسید به شکل اژدهایی بود که به سرش دمش را گرفتهبود.و به جای چشمانش یاقوت و زمرد قرار داشت
فکر میکنم اینجا دیگه «و» نیاز نباشه. جمله ها رو میتونی راحت جدا کنی و کار خواننده و درک داستان رو ساده تر کنی.
- بر عکس تاج همسرش که به نظر ملکه میرسیدساده بود و همچون یک تاج معمولی که در مهمانی ها استفاده میشوند ساخته شده بود.که بر روی آنیاقوت کبود قرار داشت
نه فقط اینجا، به طور کلی از واژه «که» خیلی استفاده میکنی. میتونی جملات رو جدا کنی، اصلا نیاز نیست این همه جملات توصیفی و صحنه ساز به همدیگه چسبیده باشن. با جدا کردنشون هم بند جمله از دستت در نمیره، هم خواننده بهتر میفهمه.
- چرا چرت و پرت میگی؟!والد برو بیرون و گرنه...
فکر نکنم ترکیب «چرت و پرت» به فاز داستانت بخوره.
اینجا ها که فریاد میزنه «آتش»، کاشکی یکمی مرموزتر بشه. هر چی نباشه دراکولاست و توی یه شنل سیاه پیچیده شده و... کلا بهشون میخوره یه حالت مرموزی داشته باشه. ولی رفتارش، شخصیتش زیاد مرموزانه نیست. مثلا میتونستی چهرشو توصیف کنی، یه خونسردی بی حد و حصری توی چهرش به جا بذاری، لبخند سرد. چشای بی روح، صورت سفید (مثل اکثر خون آشاما) و از این چیزا. تازه فریادم که میزنه. من به شخصه اگر یه اشاره ای میداد با دستش، یا خیلی آهسته میگفت «حمله کنید» یا کلا همچین چیزی، خیلی بیشتر حال میکردم. بالاخره تو نویسنده ای البته، تو باید تصمیم بگیری که چی بشه، من به عنوان خواننده نظرمو میدم.
توی داستان از این دست اشکالات هست، اینا نمونه بودن. و واقعا خیلی سخت بود از توی دو سه صفحه انقد مثال در بیارم! انصافا طولانی ترش کن.
خب دیگه من مغزم در همین حد کشش داره. ببخشید اگر نظراتم خامن یا اشتباهن.