جای خالی و کمرنگ هنرهای سنتی بر پرده سینما 

اواخر سلسله قاجار و به خصوص تحت تاثیر جنبش مشروطه ، هنرهایی  در ایران پدید می آید که به سرعت زبان و آوای مردم رنج کشیده کوچه و بازار میشود.

یکی از مهمترین این هنرها ، هنری است به نام «پیش پرده خوانی » که به دلیل شباهت در نام یا سبک اجرا نباید با هنرهای دیگری مثل «پرده خوانی» ، واقعه خوانی ، نقالی و ... اشتباه گرفته و یکسان فرض شود . .

کشوری خاص را نمیتوان به عنوان خواستگاه پیش‌پرده خوانی ذکر کرد، چراکه هنر نمایش به شکل انفرادی ، عمری به تاریخ عمر بشر دارد اما با کارکردهای مختلف. مثل اینکه پیش‌پرده‌ خوانی یونانی شامل موسیقی و نوشته‌هایی در خدمت تئاتر بود اما در ایران، با شکلی فکاهی ، کارکرد انتقادی و اعتراضی می یابد.ایران تئاتر از جمشید شیبانی٬ عزت الله انتظامی٬ مجید محسنی٬ حمید قنبری٬ نصرت کریمی و پرویز خطیبی به عنوان زبده‌ترین پیش پرده خوانان و پیش پرده نویسان نام میبرد و به گفته مرتضی احمدی، برای اولین بار در بهار سال هزار و سیصد و نوزده، ترانه ای فکاهی به نام «مضرات افیون» در صحنه «سینماتئاتر سپه» واقع در خیابان سپه، بین سردر باغ ملی و میدان حسن آباد (هشت گنبد) با اجرای محمود منزوی همراه با کمانچه و تنبک به نمایش گذاشته میشود.

عباس بهارلو هم با اشاره به حدود همین تاریخ میگوید: راست است که پیش تر هم قصه خوانانی بودند مشهور به «اصحاب الکرسی » که برای جذب به شنیدن حکایت هایشان باید ریش انبوه و صدای رسا و قیافه جذاب می داشتند و به گفته « ابن جوزی » ، روغن به صورت می مالیدند که رنگ صورتشان به زردی بگراید ( برای این کار نوعی حکمت عامیانه را بر پایه امثال و حکایت بیان میکردند ) اما پیش پرده خوانی ، به واقع در همان دهه هزار و سیصد و بیست شکل گرفت که به لحاظ اجرای تک نفره و شکل و مضمون، به اشعار عامیانه و نمایش های دوره سلطنت ناصرالدین شاه شباهت داشت .

ظاهراً تنها بازتاب چنین هنری بر پرده سینما ، دهه ها قبل و‌ با شعری از پرویز خطیبی و اجرای مجید محسنی بوده است .

سینما و تلویزیون چگونه به خوراک روی آوردند

در این سالها که تماشای آموزش غذاها و سفرنامه های خوراک و فیلم های مهمی مثل سوزاننده ، شف ،خوک و ... در سینما و‌از شبکه های تلویزیونی دنیا ، موضوعی عادی به نظر میرسه شاید جالب باشه که بدونیم اصلا از چه وقت سینما و تلویزیون به این موضوع روی آورد .

.
 قرن بیستم نزدیک به نیمه رسیده بود که تلویزیون با مشاهده اهمیت یافتن نگاه به خوراک که تا پیش از آن اغلب به منظور رفع گرسنگی بود به یک دریافت مهم رسید . اینکه به دلایل مختلف اقتصادی و فرهنگی باید هرچه سریعتر غذا را مقابل دوربین بیآورند. برنامه هایی که از سویی منجر به تبدیل سرآشپز ها و همینطور گردشگران غذا به سوپر استار های این دنیای جدید شدند .
.
البته رادیو زودتر از تلویزیون شروع کرده بود .

 اولین برنامه آشپزی رادیویی جهان ، در سال ۱۹۲۴ با یک سرآشپز خیالی ! ( عکس و توضیح این شخصیت عجیب در استوری امروز ) به نام خانوم « بتی کراکر » آشپزی را به خانه های آمریکایی ها برده بود .
.
اما درباره اینکه اولین برنامه تلویزیونی آشپزی جهان چه بوده، دو روایت متفاوت وجود دارد . 
.
برخی منابع، برنامه ای را که در ۲۱ ژانویه ۱۹۳۷ در بریتانیا پخش شد و آموزش یک املت فرانسوی  را در ۱۵ دقیقه  به نمایش گذاشت نخستین برنامه آشپزی تلویزیونی دنیا میدانند و دسته ای دیگر معتقدند نخستین برنامه در چهارشنبه ، ۱۲ ژوئن ۱۹۴۶ ساعت ۸:۵۵ بعدازظهر پخش شد که "کوکی" نام داشت و  ۱۰ دقیقه طول  کشیده است.

اما از دیگر کشورها ، در ۳۰ فوریه ۱۹۵۳  بود که اولین نمایش آشپزی در آلمان غربی آن زمان ، پخش شد و دستورالعمل هایی برای «تُست هاوایی» ارائه داد. 
.
در همان سال ، دو کشور دیگر در اروپا و آسیا هم دست به کار شدند. 

فرانسوی ها ، با ایده گرفتن از برنامه آلمان ها ، برنامه ای با نام « آشپزی هنری و شعبده بازی » را ساختند که تا ۱۹۶۷ در 
فرانسه پخش آن ادامه یافت و در ژاپن هم با ارائه هاتسوكو كورودا ، آموزش سالاد مرغ ، از تلویزیون کشور پخش گردید.
.
بعد هم که در ۱۹۵۷، شبکه «رای» ایتالیا ، برنامه « در جستجوی غذا سفر کنید » را ساخت که هدفش معنایی صلح آمیز  بخشیدن به خوراک در سالهای پس از جنگ جهانی بود. 
.
و‌ به این ترتیب، خوراک رفته رفته سینما و‌ تلویزیون های دنیا را به تسخیر در آورد هرچند که متاسفانه درباره زمان شروع به ساخت این برنامه ها در ایران اطلاعات دقیق و ثبت شده ای وجود ندارد.

گاف های تاریخی در سینما و‌ تلویزیون

ر شروع فصل نخست از یک سریال پر خرج و چند ملیتی متوجه اشتباهی شدم که مشابه اش را بارها در فیلمهای ایرانی چه در سینما و چه تلویزیون دیده ام.

.

سریالی جذاب به نام «مدیچی» که محصول کشورهای ایتالیا، فرانسه و انگلستان است و به شکل گیری دودمان مدیچی ، قدرت‌مندترین خاندان اروپا در دوران رنسانس می‌پردازد.

.

در این سریال که با شروع حاکمیت کوزیمو مدیچی بر فلورانس آغاز میشود ، در یک سکانس ، او نامه ای را در یک ظرف غذا به اسقف میرساند و موقعی که درپوش فلزی برداشته میشود محتویات این غذا، ناگهان سوالی بزرگ ایجاد میکند )

.

اگر هنوز متوجه مشکل این صحنه که در عکس آخر دیده میشود نشده اید باید با هم‌ سری به رنسانس بزنیم. دورانی که گوشت خوک ( سوسیس و ژامبون ) تخم مرغ و گندم و جو و سبزیجات، اصلی‌ترین منبع تغذیه مردمان است و از اواخر قرن ۱۶ میلادی یعنی حوالی سال ۱۵۷۰ است که سیب زمینی هم از آمریکای جنوبی به اسپانیا میرسد و کشت و مصرف آن در اروپا آغاز میشود. 

گاف سریال هم همینجاست. چراکه در زمان وقوع این داستان در قرن پانزدهم یعنی ۱۴۳۴ – ۱۴۶۴ ، هنوز نام سیب زمینی هم به اروپا نرسیده، چه برسد به آنکه در خوراک آن دوره وارد شده باشد 

چرا به بتمن نیاز داریم ؟!

سریال «گاتهام» محصول کمپانی دی سی کشور آمریکا و ساخته برونو هلر که تا به حال در پنج فصل از شبکه فاکس پخش شده .

استان سریال از اولین روزهایی که کارآگاه جمیز گوردن به ادارهٔ پلیس شهر گاتهام میپوندد شروع می‌شود.

 او و کارآگاه هاروی بولاک دستور می‌گیرند تا به یک کوچه در پشت یک سینما در محله فقیر نشین شهر برای پیگیری قتل یک زن و مرد بروند. وقتی به آنجا می‌رسند ، کارآگاه گوردون با بروس وین کوچک وترسیده از مرگ پدر و مادرش رو به رو می‌شود و به او قول می‌دهد که قاتل پدر و مادرش را پیدا کند و در همین راه درگیر ماجراهایی می‌شود که او را به مجموعه ای پیچیده ، عجیب و خطرناک از گروه های تبهکار شهر میرساند که جنگ قدرت خود را به خیابان کشانده اند ؛ و از آن طرف بروس وین که در پی یافتن پاسخی برای این است که پر و مادرش چرا به قتل رسیده اند و همهٔ اینها زمینه ساز تبدیل بروس کوچک به « بتمن » آینده و یا همان شوالیه تاریکی است

سریال در ساخت جذاب از کار درآمده ، فیلمنامه اش که از خود برونو هلر است که قبلتر نویسنده سریال پلیسی دیگری به نام «روانکاو» بوده است ، فراز و نشیب هایی دارد اما دنبال کردن این قصه همان‌قدر که برای خوره هایی مثل من که مجموعه کامیک بوک های بتمن و فیلمها و حتی کارتون هایش را جویده اند ، جذاب است ، برای کسانی که تا به حال بتمن را دنبال نکرده اند و شناختی نسبت به او ندارند هم دیدنی است چون در واقع با یک سریال پلیسی معمایی اپیزودیک و نه ابرقهرمانی روبرو هستند و از طرفی بعد از تماشای این سریال ، تماشای فیلمهایی که منحصرا به بتمن میپردازند برایشان جالب تر و دنیایش قابل درک تر خواهد بود.

سریال جواب هایی دارد برای پرسش هایی مثل اینکه چرا ما ( دنیا) به بتمن نیاز داریم آنهم در شرایطی که جوکر ها در حال افزایش و جولان دادن هستند، سیر تکاملی بروس وین چگونه است و حتی کاراکترهایی مثل پنگوئن ، معماساز ، زن گربه یی، گوردن ، هاروی و ... اینکه شهر خیالی «گاتهام» چقدر قابل تعمیم به کل دنیای امروز است. .

اما نقطه ضعف اصلی سریال بیشتر به بازیگر نقش کارآگاه گوردن برمیگردد که سمپات نیست و با تمام تلاشی که میکند قادر به ارایه نقش چند لایه اش نشده اما نقش های منفی سریال عالی هستند . بازیگر نقش پنگوئن ( رابین لرد تیلور ) واقعا تماشایی است و همینطور « کوری مایکل اسمیت » در نقش ریدلر یا همان معما ساز و «جیدا پینکت اسمیت » در نقش فیش .

پای یخی و فیلم درسهای فارسی !

فیلم  درس های فارسی ، یک اثر جذاب ، پر کشش با داستانی تا اندازه ای قابل قبول غیر کلیشه ای و سوژه ای بکر از جنگ جهانی دوم است که با شروع و پایان بندی درست و ساختار و روایت و اجرایی هنرمندانه ، هیجان و غم و شادی و تعلیق را برای تماشاگر در هم می آمیزد.
.
درس‌های فارسی (Persian Lessons) ساخته وادیم پرلمان، در سال ۲۰۲۰ است که در همین سال از سوی بلاروس برای شرکت در آکادمی اسکار ارائه شد.
.
این فیلم بر اساس یک داستان‌ کوتاه از وولفگانگ کولهاز ساخته شده و البته در شروع فیلم ادعا شده بر اساس داستان واقعی است .

حالا بر خلاف روال عجیب و غریب چند سال اخیر  در سینمای ایران که شعر و دیالوگ و جملات انگیزشی به جای خلاصه قصه فیلم مینویسند ! :
.
یک جوان بلژیکی یهودی به اسارت درآمده در زمان حمله آلمانها به فرانسه و از بیم کشته شدن به دلیلی که در فیلم خواهید دید وانمود می‌کند ایرانی است و نامش رضا است. یک افسر عالی رتبه ی اس اس ، که در فکر آموختن فارسی است چون می‌خواهد پس از جنگ در تهران یک رستوران باز کند او را به خدمت میگیرد اما جوان از زبان فارسی جز دو کلمه نمی‌داند و ...

ضمنا این فیلم از جنبه های همیشه جذاب #خوراک_و_سینما که دنبال کنندگان این صفحه با آن آشنا هستند هم خالی نیست . 
.
در سکانسی از فیلم ، افسر اس اس که پیش از جنگ آشپز بوده ، مسئول پخت غذاهای میهمانی افسران  میشود و منوی او شامل انتخاب غذایی از ساق پای خوک به نام آیستباین / آیس باین (eisbein)  است .
.
غذایی که از آن تنوع منطقه ای متعددی هم وجود دارد، به عنوان مثال در برلین آن را با پودینگ نخود سرو می کنند. در فرانکفورت معمولا با پوره سیب زمینی یا کلم ترش سرو می شود و در اتریش با ترب کوهی و خردل .

از جمله نکات جالب درباره ی این غذا که در جای دیگری از آن نخوانده و نشنیده بودم این است که  آیس باین بیشتر از نام اصلی خود به نام دیگری شهرت دارد و افسر نازی توضیح میدهد که چون در قدیم ، از استخوان ساق پای خوک برای درست کردن تیغه ی اسکیت روی یخ استفاده می‌کردند ، این غذا هم که از همین بخش پاهای خوک تهیه میشود ، به  پای یخی شهرت دارد .

سینما و فرهنگ خوراک ملل

من از اون دست آدم هایی ام که فقط با کسی که حتی یک کلمه حرف و سوال و نظر و نقد و تفسیر و اسپویل موقع فیلم نداشته باشه حاضرم فیلم ببینم، هرچی هم خوراکی لازم دارم میذارم نزدیکم ، هر زنگی صداش بسته میشه ، نور کم میشه و جادو شروع میشه. اما تنها جایی که دستم می‌ره روی کنترل برای متوقف کردن فیلم، وقتیه که پای یک خوراکی یا یک کافه و رستوران توی اون فیلم درمیون باشه و باعث میشه چند بار اون صحنه رو عقب و جلو بزنم و گوگل کنم و ... تا بفهمم جریان چیه.
.
اخیرا هم این اتفاق سر تماشای سه فیلم و دو سریال برام افتاد.
.
درباره خوراکی به نام «جاپاگوری» که در فیلم اسکاری امسال یعنی « انگل» بود در چند پست قبلیم مفصل نوشتم که شاید خونده باشین . اشاره ای هم به رمز و راز مزه «هات داگ لامز» در فیلم «مرد ایرلندی » توی پیج دومم کردم که ممکنه دیده باشین.
.
اما توقف بعدی ، موقع سریال «گاتهام » بود که در چند قسمت ، توسط شخصیت پلید و جذاب داستان یعنی پنگوئن ، روی نام « مَدره دِ دی یوس »  تاکید می‌شه که راهبان ایتالیایی سالانه فقط صد بطری از اون رو تولید میکنن و به همین خاطر خیلی خاص و کم یاب و گرونقیمته . اما هرچی گشتم چیز دیگه ای درباره اش پیدا نکردم و احتمال میدم ساخته و پرداخته ذهن نویسنده این سریال باشه.
.
سریال بعدی « لیست سیاه » بود که در فصل ششمش ، ریموند ردینگتون ترسناک دوست داشتنی ، از رستورانی با عنوان «جنا و جورجتی » اسم می‌بره که قراره بعد از فرارش به اونجا بره و «بیف براچوله » محبوبش رو سفارش بده .  این رستوران تا اونجایی که من اطلاعات به دست آوردم از قدیمی ترین رستوران های کلاسیک ایتالیایی در شیکاگو آمریکاست که سال هزار و نهصد و چهل و یک ، توسط جنه میکِلوتی و شریکش آلفردو فدریگی تأسیس شده و به افتخار یک دوچرخه سوار مشهور ایتالیایی به نام جورجتی ،اینطور نام گذاری شده.
.
اما فیلم بعدی که باز هم من رو با یک علامت سوال بزرگ رها کرد ، «دو پاپ » بود . صحنه ای از فیلم که اسقف برگولیو دوست داشتنی ( پاپ فرانسیس فعلی ) برای خودش و پاپ وقت ، در سکانس دونفره خیلی جذابی از فیلم ، پیتزا سفارش میده که براشون از یک «پیتزریا» در رُم به واتیکان بیارن و به خاطر اینکه هیچ اسمی روی ویترینش مشخص نیست نتونستم چیز دیگه ای دربارش پیدا کنم .
.
حالا لطفا چه از اون نوشیدنی سریال « گاتهام » و چه از اسم پیتزریا ی توی فیلم «دو پاپ » اطلاعی در دست داشتین، همینجا با همین صفحه تماس بگیرین و خانواده ای رو از نگرانی برهانید و مژدگانی دریافت کنید . 
 

وقتی تام فورد ، طبقه ای شب زی را به تصویر می‌کشد !

اولين بار وقتي كه شنيدم " تام فورد" طراح مد مشهور فيلم ساخته ، با يك پوزخند دروني پيش خودم فكر كردم آقا شما يه طراح خيلي مشهور و خيلي پولداري ديگه واسه چي ميخواي توي كاري كه چيزي ازش نميدوني وارد بشي .
.
اما امروز كه با حدود  دو سه سال تاخير فيلم " #فيلم_حيوانات_شب_زي " يا "حيوانات شبگرد"  رو ديدم از هر كسي كه به ايشون دسترسي داره خواهش ميكنم بگه اميد شريف ، خجالت زده و خيلي روسياه سلام رسوند و گفت: حلالم كن !
.
آخه مگه ميشه تو شرايطي كه فقط چند فيلم خوب در سال و به جاش اينهمه فيلم مزخرف از طريق فيلمسازهايي با كلي سابقه توي همون هاليوود داره ساخته ميشه ، تو بياي و همچين فيلمي بسازي . .
حيوانات شب زي ، يك فيلم "نئو نوآور" درست و حسابي و مهيج و معمايي - جنايي و روانشناختي از روي رمان قديمي " توني و سوزان" با اين ريتم و تدوين و اين موسيقي و فيلمبرداري و ... در كل اين كارگرداني و اين انتخاب بازيگرها

انتخاب "ايمي آدامز" كه توي فيلم " ورود" واقعا مجبورم كرده بود چند بار اون فيلم رو ببينم در كنار "جيك جيلنهال" كه شگفت انگيزي بازيش توي هر فيلمش يعني دقيقا تك به تكشون ( مثل فيلمهاي هيو جكمن ) كاري ميكنه كه از فرط خوشي ، بغض بيخ گلوم رو بگيره ، بهترين تركيب براي اين فيلم ميتونست باشه و به اضافه ي همه ي بازيگراي مكمل اين فيلم مثل آرون تیلور جانسون و مایکل شنون كه تماشايي هستند.
.
توي اين فيلم ايمي آدامز در نقش "سوزان " یک گالری‌دار موفق و پولدار و داراي يك زندگي مرفه با دغدغه هاي خاص اين نوع زندگي است ( محيطي كه خود تام فورد كاملا با آن آشناست ) و در ظاهر به طور اتفاقی با رونوشتی از رمان منتشرنشده‌ی همسر سابقش  مواجه می‌شود!
.
اين فيلم شايد در يك جمله به نوعي مقايسه ي عشق و هنر باشه .
جايي از فيلم كسي از سوزان ميپرسه :
- چرا هنر رو ادامه ندادي؟
+ چون منفي باف تر از اين بودم كه بتونم هنرمند باشم!

فیلم‌ خوب زیر شن با پنج سال تأخیر !

اگر شما هم تا به حال این فیلم رو ندیده اید حتی اگر هم به اندازه من خوره داستانها و فیلمهای مربوط به جنگ جهانی دوم نباشید باز هم حتما از تماشای تاثیراتی که جنگ روی انسانها می‌ذاره ، اون هم در قالب یک فیلم خوش ساخت از تصویربرداری و موسیقی کرفته تا بازی ها و کارگردانی و قصه، هم مبهوت خواهید شد و هم حتما لذت خواهید برد. 
.
این فیلم که با دو نام « سرزمین مین» و «زیر شن» در آمریکا و اروپا اکران شده و نامزد دریافت اسکار ، در رقابت با فیلم فروشنده اصغر فرهادی بوده ،  محصول سال ۲۰۱۵ و تولید مشترک دو کشور دانمارک و آلمان است .
.
فیلم از خیلی جهات به نظرم دارای ارزش دیدن بود به خصوص اینکه با نشون دادن یکی از کمتر دیده ها و شنیده شده ها از آنسوی ماجرا ، اعمال طرف دیگر جنگ در مقابل آلمان نازی رو هم به نمایش میگذاره . 
.
فیلم با الهام از حوادث واقعی ساخته شده که به ندرت در فیلمها و کتابهای تاریخی توصیف شده‌اند و داستانی درباره اسرای جنگی آلمانی را بازگو می‌کند که برای پاکسازی میادین مین در دانمارک پس از جنگ جهانی دوم به کار گرفته می‌شوند. 
.
 گفته میشه که بیش از ۲۰۰۰ سرباز نوجوان آلمانی در سخت ترین شرایط مجبور به کشف مین در سواحل دانمارک شدند که تقریباً نیمی از اونها جان خود و یا عضوی از بدن خود رو از دست دادند.

مارتین زندولیت، کارگردان دانمارکی این فیلم گفته : «می خواستم درنگ کنم و این بخش از تاریخ را درک کنم ! » .
او در جایی دیگر هم میگوید :
 « شخصیتی که در آغاز فیلم فریاد می زند “اینجا سرزمین من است” به این مسئله اشاره دارد که اروپا قرار بود مرزهای باز داشته باشد و ما را بهم نزدیکتر سازد. ولی گویی جهان بیشتر و بیشتر مرزبندی می شود.»

فیلم شعار زده پلتفرم و دسر هوشمندانه پاناکوتا

فیلم « پلتفرم » را بالاخره دیدم و همانطوری که از قبل حدس میزدم اصلا دوستش نداشتم !
.
از شنیدن خلاصه داستانش فهمیده بودم که به سلیقه ام نزدیک نیست اما چون خیلی ها بهم توصیه کرده بودند که حتما این فیلم را ببین ، دیدمش .
.
 اصولا این نوع فیلمها و داستان هایی با پیام های گل درشت و داستانهای نمادین و موعظه گرانه با سلیقه ام جور نیست .
.
فیلم اسپانیایی « پلتفرم » در یک سازه (زندان)  عمودی میگذرد که همهٔ سلول‌ها به‌صورت طبقاتی روی هم قرار گرفته‌ و هر روز مجموعه ای از بهترین غذاها و نوشیدنی ها که با دقت و ظرافت بسیاری در تهیه و گارنیش برای زندانیان آماده شده بر روی سکویی آسانسوری از طبقه نخست رو به پایین حرکت میکند و در هر طبقه چند دقیقه توقف میکند که دو زندانی آن سلول هرچه میخواهند از آن بخورند و بنوشند ( اما حق ندارند ذخیره کنند) و سپس سکوی غذا به طبقه پایینی برود و به همین ترتیب تا پایین ترین طبقه یعنی ۳۳۳ .
.

اما همیشه طبقات اول بیش از اندازه‌ای که نیاز دارند غذا مصرف و حیف و میل می‌کنند و سکوی غذا هرچه پایین تر میرود غذای کمتری به دیگران می رسد تا ... بقیه اش رو نمیگم که ناله و نفرین اسپویل کردن پشت سرم نباشه و خب همونطوری که متوجه شدین داستان اشاره مستقیمی به فاصله های طبقاتی در دنیا داره و شعارهایی در اینباره که بالاخره طرفدارهای خودش رو داره که من جزوشون نیستن اما دو تا نکته جالب هم به نظرم توی این فیلم بود .
.
 این ایده که شخصیت اصلی فیلم به خاطر ترک سیگار داوطلب شده بود در این زندان محبوس بشه به نظرم بامزه بود .
.
نکته جالب دوم هم انتخاب دسر پاناکوتا بود که در این فیلم قراره از ابتدا تا انتهای مبارزه دست نخورده باقی بمونه تا نشان دهنده پیروزی قهرمانان فیلم در مقابل گردانندگان این زندان باشه .
.
انتخاب پاناکوتا به عنوان نماد اشرافی گری امروز (در این فیلم ) درصورتیکه مبدع اصلی آن ( در واقعیت ) و در گذشته های خیلی دور ، چوپان‌های کوه‌پایه‌های پیه مونته ایتالیا بودند که خامه سفت شده از دوشیدن شیرِ گاوهایشان می‌ساختند ، به نظرم انتخاب هوشمندانه ای بود.

سینما و فرهنگ عامه / چرچیل به هیتلر چه‌ نشان داد !؟

حتما خيلي ها تا حالا ديگه  فيلم" تاریک‌ترین لحظات" به کارگردانی جو رایت و نویسندگی آنتونی مک‌کارتن با محوريت وينستون چرچيل ، نخست وزير بريتانيا در زمان جنگ جهاني دوم هست رو ديده اند و از بازي گری اولدمن، كه يك اسكار هم براي اين فيلم گرفت كيف كرده اند.
.
همينطور حتما خيلي ها ميدونن كه نماد وي ( V ) به عنوان پيروزي ، از ابداعات همين شخص در طول جنگ جهاني دومه اما نكته جالب اين قضيه زماني هست كه چرچيل براي اولين بار وقتي ميخواد اين نماد رو نشون بده زمانيه كه داره با عجله توي خيابون به سمتي ميره كه ناگهان عكاس -خبرنگار يك روزنامه ازش درباره طرح ارايه شده از سوي هيتلر براي صلح با بريتانيا ميپرسه و چرچيل كه همواره مخالفت خودش رو با اين صلح كه به نظرش يك حقه است اعلام كرده براي بلوف زدن و نشون دادن پيروزي نزديك بريتانيا در اين جنگ به آدولف هيتلر ، رو به دوربين اين نماد سمت راست تصوير رو نشون ميده ( نشان دادن "وي" پيروزي در حاليكه كف دست رو به خودش هست ) و بعد با عجله راهش رو ميكشه و ميره و فرداي اون روزه كه اون عكس توي روزنامه ها منتشر ميشه و منشي جوانش اون رو به گوشه اي ميبره و بهش ميگه كه اين نماد كه نشون داده توي فرهنگ عامه پيروزي معني نميشه و معني خيلي بدي داره و اينطور معني ميشه كه انگار خطاب به هيلتر گفته " برو در ...ونت رو بذار  و چرچيل با لحن طنز هميشگيش ميگه چه بهتر ! و البته از اون به بعد " وي" به معني پيروزي رو به شكل درستش به كار ميبره .
 

از سینمای آبگوشتی تا وسترن اسپاگتی و پائه یا !

در ادامه ی مطالب قبلی درباره شکل های مختلفی از رابطه سینما و فرهنگ عمومی ، یکی دیگر از ابعاد جالب و شاید سوال برانگیز این موضوع ، نسبت دادن خوراک و غذای ملی یک کشور به گونه ای از سینمای آن کشور است !
.
مثلاً در سینمای جهان ، ما چند نوع فیلم وسترن داریم .
نوع اول، وسترن آمریکایی که اصیل ترین نوع آن محسوب میشود . طبیعی هم هست چون اصلا ژانر وسترن از آمریکا و بر مبنای داستانهای واقعی یا  افسانه های مشهورترین ایالت آن یعنی تگزاس متولد شده است و عصر طلایی وسترن ، با فیلم هایی مثل این گروه خشن ساخته مبهوت کننده سام پکین پا و دلیجان ساخته دوست داشتنی جان فورد ، هفت دلاور ساخته خاطره انگیز جان استرجس ، ماجرای نیم روز شاهکار فرد زینه مان و ... بوده است.
اما در حدود  ۱۹۶۰ ، سینمای ایتالیا هم به وسترن سازی روی آورد. وسترن هایی که باعث شد در مجامع سینمایی جهان،  اصطلاح «وسترن اسپاگتی» متولد شود. این اصطلاح نام خود را از حضور کارگردانان ایتالیایی گرفت که این فیلم‌های وسترن را کارگردانی کردند. 
اسپاگتی نامیدن این وسترن ها هم اینکه تمایز ایجاد میکرد بین وسترن های ایتالیایی با وسترن کلاسیک آمریکایی و هم در خودش نوعی شوخی و دست کم گرفتن این فیلمها با نسبت دادن آنها به یک غذای ساده و عامه پسند بود . که البته درست هم نبود چون فیلمسازانی مثل سر جو لئونه در این سینما حضور داشتند که توانستند فیلمهایی فراموش نشدنی همچون خوب بد زشت و به خاطر یک مشت دلار و ... را بسازند تا ستاره ای چون کلینت ایستوود متولد شود و از سوی دیگر حتی سینمای وسترن آمریکایی را هم تحت تاثیر خود قرار دادند .
 سینمای اسپانیا هم خواست بخت خود را در این نوع فیلمسازی آزمایش کند که البته موفق هم نبود اما همان چند فیلم باعث شد ، اصطلاح «پائه یا وسترن » ایجاد و به این فیلمها اطلاق بشود که در واقع باز هم تشبیه سینمای یک کشور یعنی اسپانیا به خوراک ملی آن کشور یعنی پائه یا (غذایی بر پایه برنج) بود.

در سینمای ایران هم طی سالهایی،  مشابه همین اتفاق افتاد و اصطلاح فیلمهای آبگوشتی یا سینمای آبگوشتی ایجاد شد که اگر چه در ظاهر به سکانس مشهور و خاطره انگیز آبگوشت خوردن در فیلم «گنج قارون» طعنه میزد اما در واقع نوعی شوخی با سینمایی به این سبک و کلیشه های مرسوم آنها بود .

حالا اگر قرار باشه سینمای امروز رو به یک غذا تشبیه کنیم چه پیشنهادی دارید !؟ 

فیلم تختی و‌ فرصت تماشای تفاوت پهلوان با سلبریتی

فیلم‌غلامرضا تختی رو كه کمی با تاخیر دیدم .تبليغ فيلم رو نميكنم كه اگر هم ميكردم ، خوب دلم خواسته بود بكنم ! واقعيتش با اينكه از خوش ساختيش شنيدم اما از گريم و چهره بازيگر نقش تختي كه توي تيزرها ديدم خوشم نيومد ( به خصوص كه ناخودآگاه مقايسه ميكنم با بازيگر و شباهت و گريم كشتي گيري كه زنده ياد علي حاتمي براي نقش تختي انتخاب كرده بود و متاسفانه با در گذشت علي حاتمي ساخت اين فيلم منتفي شد و بعدش هم بهروز افخمي يك فيلم معمايي خوب درباره تختي ساخت و از همين بازيگر و سكانس هاي گرفته شده ي زنده ياد حاتمي هم توش استفاده كرد )  اما از اين مسايل كه بگذريم به نظرم باز هم بايد رفت و اين فيلم رو ديد چون اين تنها فرصتيه كه بچه هاتون و خواهر برادرهاي كوچيكتون ميتونن تفاوت سلبريتي بودن افرادي پوشالی با تختي بودن رو بفهمند .
حتي اين دعواها كه تختي خودكشي كرد يا به قتل رسيد فقط براي ما و بيشتر هم براي قديمي تر از ما كه هنوز برامون جالبه بفهميم جان اف كندي رو كيا كشتن جالبه .پس کارکرد اصلي اين فيلم،  باز هم براي نسليه كه تا حالا از نزديك يك قهرمان يا پهلوان واقعي رو به چشم نديدن . پس بريد اين فيلم رو ببينيد ، اين تنها فرصتيه كه ميتونين براي نشون ً دادن يك قهرمان معاصر به بچه هاتون داشته باشيد قبل از اينكه تو ذهنشون براي هميشه تبديل به افسانه بشن.

مغز هیملر بر پرده سینما و بر صفحه کتاب

اونهايي كه مثل من خوره ي وقايع جنگ_جهانی_دوم و البته جنگ اول ( به خصوص در اروپا) هستند ( چون بدون دونستن دلايل جنگ_جهانی_اول و نتايجش، درك دلايل واقعي شروع جنگ دوم غير ممكنه ) حتما تا به حال اونقدر درباره ي ترور راينهارد_هايدريش خونده اند و فيلم سینمایی و سریال ديده اند كه بدونن كي بوده و نتيجه #عمليات_آنتروپويد ( اسم رمز عمليات حذف هايدريش توسط گروه مقاومت چك ) چه شده است، درست مثل زمان تماشاي فيلم روز_شغال ( فرد زينه مان) ذهنشون درگير اين نميشه كه بالاخره مارشال دوگل ترور ميشه يا نه ، بنابراين اينجا هم با شوق و نذر و نياز به دنبال اين نيستن كه مطمئن بشن كه آيا هايدريش ٣٨ ساله با اون خوش شانسي غير قابل باورش در لحظه آخر بالاخره كشته ميشه يا نه . .
.
هم‌ نسخه سینمایی و هم كتاب هایدریش مغز هیملر است  تنها يك داستان شخصيت محور و دقيق تر از حماسه مشهور آنتروپويد در پراگ ( در پاسخ به جنايت هاي غير قابل باوري كه نازي ها در يكي ار زيباترين شهرهاي جهان از نگاه نويسنده و خيلي هاي ديگه رقم ميزنند ) هم نيست ، همچنين فقط داستان ترور بالاترین مسئول گردان حفاظتی آلمان نازی (اِس اِس) و رييس اداره اصلي امنيت رايش و فرماندار رایش در بوهم و مواراويا و مرد اول پروژه ي شيطاني "راه حال نهايي " هم نيست . .
.
.
اين داستان كه امكان نداره بعد از تموم كردنش برنگردين كه دوباره توی ذهنتان مرورش کنید ممكن كردن يك غير ممكن توسط خالقی به نام لوران_بينه است براي اونكه بتونه بفهمه و ما رو هم در اين هزارتو با خودش همراه كنه كه چطور ميشه كه يك نابغه ي موسيقي و فردي كه اتفاقا در يك خانواده مرفه هم رشد كرده، به مردي تبديل ميشه كه بيشتر به نام هيولاي موطلايي تا به امروز شناخته ميشه و اينكه یان کوبیش و یوزف گابشیک كه بودن و همراه نويسنده با چشمهاي سرخ از روستاي ليديچه يا ليديسيه بگذريد.

سرخپوست و چهارسو بی حرف اضافه

رفتيم سينما چارسو، تماشاي سرخپوست .
چرا سرخپوست ؟
 چون عاشق فيلمهايي ام كه لوكيشن زندان دارن .
چرا تو سينما ؟
 چون اينقدر كه تا حالا فيلم ديدم حداقل به اين درد ميخوره كه از عكسش هم بفهمم كه بايد حتما تو سينما ديد يا اصلا مهم نيست كه تو خونه ببينيش .
چرا پرديس چارسو : 
چون هم سالن و تصوير و صداي درست داره و هم فودكورت و تراس خوب .
اما درباره فيلم .
هيچي نميتونم بگم و از همين كه هيچي نميتونم بگم ميتونين بفهمين خيلي فيلم خوبي بوده .
فيلمي كه احتياج به حرف زدن و نقد و توضيح  داشته باشه ، در اغلب موارد فيلم نيست . يعني فيلم خوبي نيست. چون نتونسته با دلتون ارتباط كامل برقرار كنه مجبورين از راه مغز سعي كنين دوستش داشته باشيد. 
سرخپوست خوشبختانه هيچ حرفي و توضيحي لازم نداره چون نه قراره كه مثلا آموزنده و پندآميز و واقعيت هاي جامعه و ... باشه ، نه قراره كه يك بيانيه سياسي - اجتماعي باشه ، نه قراره از اون فيلمهايي باشه كه وقتي ميبين بگين عه منظورش فلاني بودها .
فقط به عنوان يك نمونه ي درست و حسابي از يك فيلم سينمايي بالاتر از استانداردهاي سينماي ايران ، يك داستان درست و حسابي و سر و ته دار داره با فيلمبرداري و موسيقي و تدوين و بازي هاي همگي به اندازه . همين . پول بليت كه دادم نشون جونشون .

سینما و فرهنگ عامه / حرامزاده های لعنتی

در سکانس کافه، در فیلم حرامزاده های لعنتی ، هانس لاندا ، افسر نازی در حالیکه نسبت به هویت واقعی «شوشانا» مالک سینمایی که قرار است هیتلر در آن ترور شود دچار تردید است ، برای هردوشان سفارش «اشترودل» ( تلفظش آلمانیش همینه ؟) همراه با قهوه و شیر می‌دهد.
.
به احتمال زیاد سفارش دادن «اشترودل» ، دسر یا شیرینی مرسوم و مشهور اطریشی - آلمانی ، شاید از نگاه یک تماشاگر بدون علاقه و توجه به فرهنگ خوراک هر کشور ، قوم ، مذهب و ... ، مسأله ای عادی مثل هر سفارش دیگری به نظر برسد ، اما نکته ی این انتخاب و سفارش زیرکانه هانس لاندا اینجاست که کرم اشترودل آلمانی در زمان جنگ جهانی دوم و البته هنوز هم به شکل کلاسیک آن با چربی خوک درست می‌شد و میشود . بنابراین انتخاب دسری که کرم آن در رژیم غذایی یهودی‌ها حلال نبود ، به راحتی باعث لو رفتن هویت حقیقی شوشانا میشد .
.
البته تارانتینو که در فیلمهای دیگرش همچون داستانهای عامه پسند نشان داده بود توجه ویژه ای به  خوراک در شخصیت سازی دارد ، یک جای دیگر هم در همین فیلم پست فطرت های لعنتی چنین کاری کرده است .
.
جایی که افسر آمریکایی که خود را با پوشش مبدل و تسلط به زبان آلمانی ، یک افسر آلمانی جا زده ، موقع سفارش دادن سه لیوان آبجو ، این کار را با نشان دادن سه انگشتی که بلندترین انگشتها در یک دست هستن نشان میدهد ( عکس آن را در استوری ببینید ) و همین هم باعث لو رفتن هویتش میشود چون آلمانها سفارش دادن تعداد غذا و نوشیدنی ها را با انگشت شصت به همراه دیگر انگشتان انجام میدادند.
.
د.ض: اگر هنوز حرامزاده‌های لعنتی (Inglourious Basterds) را ندیده اید، فیلمی ساخته شده در  سال ۲۰۰۹ است. خود تارانتینو هم نویسندگی این فیلم که از بهترین آثارش محسوب میشود را بر عهده داشته و پایان جنگ جهانی دوم و کشته شدن هیتلر در یک ماجرای خیالی به تصویر کشیده‌ . اگرچه برد پیت نقش اول فیلم را بر عهده دارد اما کریستف والْتْس (Christoph Waltz‎ بازیگر اتریشی ـ آلمانی و از تکنیکی ترین بازیگران تاریخ سینما ، در نقش افسر نازی «هانس لاندا» در این فیلم خیره کننده است .
.

فود توریسم، داستان خوراکی ها / بخش اول

Image result for food tourism

 

اگر شما هم از آن دسته افرادي هستيد كه وقت بستن بار و بنه سفر، چند كنسرو لوبيا و قارچ هم كنار كفش و لباس هايتان جاساز ميكنيد و يك بسته نان لواش هم ته چمدان ميخوابانيد، احتمالا يا به خاطر آينده نگري و حفظ آمادگي براي قرار گرفتن در موقعيت هاي اضطراري است كه كار خوبي ميكنيد و يا براي كم كردن هزينه هاي سفر است كه اين هم فكر خيلي درستي براي يك گردشگر است . يا حتي فكر ميكنيد غذاهاي شهر و كشور مقصد با ذائقه تان ناسازگار است و شايد مطابق با اعتقادات شما نيست . همه اين موارد ،كاملا درست، منطقي و قابل احترام هستند و هيچ بحثي در اين مورد نداريم اما هيچ فردي وجود ندارد يا بهتر بگويم كه حداقل من تا به حال نديده ام هيچ كسي با وجود دارا بودن يك يا چند دليل از دلايل بالا ، باز هم يكي از مهمترين خاطره هايش ، رفتن به رستوران مشهور فلان كشور، خريد سبزي و ادويه و ميوه از بازار محلي آن شهر ، ساندويچ خوردن در يك فست فود زنجيره اي، نوشيدن كوكتلِ آب ميوه هاي محلي در كافه هاي مركز شهر و يا خريدن بستني و دونات و ... از دكه ها و چرخ دستي هاي خياباني نباشد.

 خوردن و آشاميدن ، به هر حال و هميشه جزو مهمترين لذت هاي سفر يك توريست است اما اگر تبديل به هدف ِ اصلي آن فرد از سفرش شود، آنوقت ، تبديل به "فوود توريسم" شده است.

وقتي توريست يا گردشگري سفر خود را اساسا با هدف آشنايي و چشيدن خوراكي ها و نوشيدني هاي مناطق و شهر ها و كشورهاي مختلف برنامه ريزي و آغاز كند، آن گردشگر، فوود توريست يا گردشگر خوراك و نوشيدني ناميده ميشود .

البته گردشگری خوراك و نوشيدني سابقه چنداني در دنيا ندارد و به اوايل قرن بيستم و زماني باز ميگردد كه اریک ولف مدیر اتحادیه بین‌المللی توریسم غذا عبارت «گردشگری خوراک و پختنی‌ها» را در مقاله‌ای به كار برد

ادامه داستان خوراکی ها - فود توریسم در :

 http://foodtourism.blogfa.com/

 

 

قدیمیترین کتاب فروشی تهران

کتاب فروشی اسلامیه.jpg

 

کتاب‌فروشی اسلامیه به عنوان قدیمی‌ترین کتاب‌فروشی تهران شناخته می‌شه که تاكنون پابرجاست. 

يعني كتابفروشي هاي قديمي تري از اين كتابفروشي هم بوده اما ديگه وجود ندارن و تا اونجايي كه من چشم و دست چرخوندم و ديدم ، فكر ميكنم داستان موش و گربه (منسوب به عبيد زاكاني) ، تنها كتاب به ظاهر غير ناهمگون با كليات آثار موجود در اين كتابفروشي بود كه شايد دليلش اين باشه كه جزو كتابهاي منتشر شده توسط انتشارات اسلاميه است و يا دليل ديگه اي داره كه من ازش بي اطلاعم .

ويكيپديا ميگه كه اين کتاب‌فروشی رو سیدمحمدعلی کتابچی در سال ۱۲۸۰ در تیمچهٔ حاجب‌الدولهٔ بازار تهران راه انداخته؛ اما بعد از این‌که کتاب‌فروشی‌های تیمچهٔ حاجب‌الدوله اون‌جا رو ترک کردند، فرزندش کتاب‌فروشی رو در مکان وزارت دارایی سابق در ناصرخسرو، راه انداخته. اما در زمان رضاشاه که می‌خواستن اون‌جا وزارت دارایی را تأسیس کنند، کتاب‌فروشی را به باب همایون منتقل کردن. بعد از مدتی، فرزند سیدمحمدعلی کتابچی، سید احمد کتابچی کتاب‌فروشی فعلي رو ميخره كه از اون وقت تا حالا در این‌جا، با بوي قفسه هاي چوبي و عطر كاغذ كتابهاش ، دلبرانه پابرجاست .
.
.

سالار داستان کوتاه !

 

 

 

 

اين کتاب ، يك مجموعه داستان كم نظير از نويسنده هايي مثل كارور، آن بيتي ، كازوئو ايشي گورو و ... با ترجمه ي جعفر مدرس صادقيِ . اما اون چه كه اين مجموعه داستان رو اينقدر به خصوص ميكنه ، اثري از شرلي_جكسون به اسم "لاتاري" توي اين مجموعه است . لاتاري "اوج قدرت داستان كوتاهِ " . لاتاري يا شما رو به شدت عصبي و عصباني ميكنه و يا دلتون رو خنك ميكنه . بستگي به حال و نگاه شما داره . و جالبه بدونين كه نوشتن اين داستان_كوتاه عجيبِ ٩ صفحه اي از زماني كه شرلي جكسن قلم به دست گرفته يا پشت ماشين تحريرش نشسته فقط ٢ ساعت طول كشيده و تمام! . لاتاري هيچ لحظه و كلمه اضافه اي نداره و حسابي حساب همه حرف هاش رو داره . هرچند كه خود جكسن هم تا وقتي داستانش منتشر ميشه و سونامي نامه و تلفن هاي تهديدآميز دفتر ناشر داستانش رو به لرزه درمياره اصلا فكرش رو هم نميكرده كه با اين داستان كوتاهش چه كاري براي تاريخ ادبيات جهان كرده .

برترین آثار اقتباسی تاریخ سینما کدامند؟

یکی از مهمترین عوامل موفقیت هر فیلم در طول تاریخ سینما فیلمنامه قوی آن فیلم است که گاه این فیلمنامه‌ها از دیگر منابع ادبی چون رمان، نمایشنامه، داستان کوتاه و یا کمیک بوک‌ها اقتباس شده‌اند.

در زیر مروری داریم بر برخی ازموفق‌ترینآثار اقتباسی تاریخ سینما:

ادامه نوشته

کتاب هایی که فیلم شدند

کتاب‎های داستانی نه تنها برای لذت و سرگرمی و کسب آگاهی خوانده می‌شوند، بلکه گاه منبع الهام سینماگران و خلق ماندگارترین فیلم‌ها در تاریخ سینما هستند.

 کتاب‌های زیادی هستند که نه تنها خوانده شده‌اند‏ بلکه الهام‌بخش فیلم‌هایی در تاریخ سینمای ایران بوده‌اند. آثار داستانی بخصوص در سینمای روشنفکری ایران کمک بزرگی بوده‌اند. البته گاهی اقتباس‌های سینمایی فیلم‌های موفقی از آب درنیامده‌اند و گاهی هم فیلم با اعتراضِ نویسنده روبه‌رو شده است.

در ادامه مروری داریم بر برخی اقتباس‌های سینمایی از آثار ادبی و داستان‌هایی که دستمایه ساخت فیلم قرار گرفته‌اند:

ادامه نوشته

آشنایی با ژانر "اقتباس" در سینما

سینما وامدار همیشگی دیگر هنرها است و در این صدو اندی سال که از عمرش می‌گذرد، ادبیات نمایشی همواره هنر هفتم را تغذیه کرده‌اند.
یکی از فراگیرترین و مهم‌ترین زانر ‌های سینما،گونه‌ی اقتباسی است. گونه‌ای که در آن تنوع بی‌شمار است. در ژانر اقتباس از یک منبع اولیه برای نوشتن سناریو و سپس ساخت فیلم استفاده می‌شود.
 
 
ادامه نوشته

بازیگرانی که آثار شکسپیر را مقابل دوربین بردند

از تولد سینما تاکنون شکسپیر جذابیت بسیاری برای بازیگران داشته است؛ برخی سعی کردند توان بازیگری خود را نشان دهند و بازی خود را جاودانه کنند و برخی سعی کردند شکسپیر را به «مردم عادی» نزدیک کنند. حالا هدف ارائه یک دید سینمایی نو بوده یا ارضای «درونیات خود» باز هم می‌بینیم که انگار بازیگران نمی‌توانند در برابر وسوسه شکسپیر خود را مهار کنند، حالا به عنوان بازیگر یا کارگردان.
آنچه در ادامه می‌آید معرفی برترین آثاری است که پای بازیگران را به متن‌های شکسپیر کشانده است:
 

 

ادامه نوشته

«جين ایر» در اقتباس سینمایی رکورد زد

«جين ایر» در اقتباس سینمایی رکورد زد

تاكنون حداقل  18 نسخه‌ سينمايي از رمان «جين اير» که قدیمی ترین آن به دوره سینمای صامت و سال 1910 باز می گردد ساخته شده و حداقل 9 سریال تلویزیونی بر مبنای آن تولید شده است. همین مساله موجب شده تا بعضی از این فیلم ها نکاتی را از یکدیگر وام بگیرند که اصلا در خود رمان موجود نیست.
 
جالب تر این که برخی از این فیلم ها از جمله همین فیلم آخری در یک محل فیلمبرداری شده اند. «هادون هال» با داشتن یک قلعه قدیمی مکانی است که مورد توجه بسیاری از فیلم سازان بریتانیایی برای ساختن فیلم های تاریخی با حال و هوای اسرارآمیز و ابری قرار می گیرد. 

ادامه نوشته

قصه جويبر و ذلفا

- " چقدر خوب بود زن می‏گرفتی و خانواده تشكيل می‏دادی و به اين زندگی‏ انفرادی خاتمه می‏دادی ، تا هم حاجت تو به زن بر آورده شود و هم آن زن در
كار دنيا و آخرت كمك تو باشد " .
- " يا رسول الله ! نه مال دارم و نه جمال ، نه حسب دارم و نه نسب ، چه كسی به من زن می‏دهد ؟ و كدام زن رغبت می‏كند كه همسر مردی فقير و
كوتاه قد و سياهپوست و بد شكل مانند من بشود " .
- " ای جويبر ! خداوند به وسيله اسلام ارزش افراد و اشخاص را عوض‏ كرد . بسياری از اشخاص در دوره جاهليت محترم بودند و اسلام آنها را پايين آورد .
بسياری از اشخاص در جاهليت خوار و بی مقدار بودند و اسلام قدر و منزلت آنها را بالا برد .
خداوند به وسيله اسلام نخوتهای جاهليت و افتخار به نسب و فاميل را منسوخ‏ كرد .
اكنون همه مردم از سفيد و سياه ، قرشی و غير قرشی ، عربی و عجمی در يك درجه‏اند .
هيچكس بر ديگری برتری ندارد مگر به وسيله تقوای و طاعت .
من در ميان مسلمانان فقط كسی را از تو بالاتر می‏دانم كه تقوا و عملش از تو بهتر باشد .
اكنون به آنچه دستور می‏دهم عمل كن " .
اينها كلماتی بود كه در يكی از روزها كه رسول اكرم به ملاقات " اصحاب‏ صفه " آمده بود ، ميان او و جويبر رد و بدل شد .

جويبر از اهل يمامه بود ...

ادامه نوشته

داستان عاشقانه "وامق و عذرا" - عنصري

 

در زمانهاي قديم فلقراط پسر اقوس بر جزيره كوچك شامس حكومت مي كرد. اين پادشاه فرمانروايي خودكامه و ستمگر بود، اما به آباد كردن سرزمين خود شوق بسيار داشت. او در آن جا بتي بر پا كرد كه يونانيان او را مظهر ازدواج و نماينده زنان مي شمردند.

ادامه نوشته

قصه‌ي "ماه  و  پلنگ"

پلنگ چون  به بركه رسيد, بهر نوشيدن، سر از عرش پايين آورد كه ناگه چيزي چشمش را ربود . نوري بديد كه چون آذرخش بر خودي خودش اوفتاد و آنرا بسوخت و از خود بيخود, مبهوت آن نقش در بركه شد. دست دراز كرد تا لمسش كند كه نقش در ميان موجها به تلاطم افتاد. غم تمام وجود پلنگ را فرا گرفت گفت با خود : واي با آن همه زيبايي چه كردم....
با نااميدي سر بر آسمان برد تا ندامت از چنين غفلتي را فرياد زند و از خداي براي آمرزش گناهش ياري جويد كه همه دنيا برايش متوقف شد...

 

ادامه نوشته

شخصيت پردازي در داستان

Personage-Character Characterization
شخصيت ، تيپ ، چهرمان يا همان نمونه نوعي بحثي است كه امروزه در داستان به آن زياد پرداخته مي شود .اين بحث اولين با ر در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم مطرح شد.در همه جاي دنيا افراد مثل هم هستندو در خيلي از خصوصيات مشتركند.
همه ما در طول زندگي در حال نقش بازي كردن هستيم و در هر مكاني يك جور برخورد مي كنيم...

ادامه نوشته

قصه پرنده آبی

يكي بود؛ يكي نبود. در روزگار قديم پادشاهي بود كه اجاقش كور بود و هر قدر نذر و نياز كرده بود صاحب فرزند نشده بود.روزي از روزها, پادشاه در آينه نگاه كرد وديد ريشش سفيد شده. از غصه آه كشيد و آينه را محكم زد زمين. در اين موقع درويشي آمد تو. گفت «قبلة عالم به سلامت! چرا افسرده حالي؟»

پادشاه گفت «اي درويش! چرا افسرده حال نباشم. ريشم سفيد شده, ولي هنوز صاحب فرزند نشده ام.»درويش سيبي از پر شالش درآورد داد به پادشاه و گفت «نصف اين را خودت بخور و نصف ديگرش را بده زنت بخورد. نه ماه و نه روز و نه ساعت بعد زنت پسري به دنيا مي آورد كه بايد شش ماه در بغل نگهش داريد و او را زمين نگذاريد وگرنه رويش را ديگر نمي بينيد...

ادامه نوشته

عامل هاي كشش در داستان

در گيري و كشمكش ، حادثه هاي متعد د و پر هيجان ،بكر بودن و تازگي ،صميميت و شيريني حوادث، طنز و عمق كه هر يك به تنهايي ويا دو يا چند عامل با هم ، مي توانند باعث ايجاد كشش در يك داستان شوند .

 

در مجموع تا كنون شش نوع در گيري در داستان و نمايشنامه و فيلمنامه ، شناخته و دسته بندي شده است :

1- در گيري انسان با انسان « بر سر مسائل عقيد تي ، مادي ، يا رقابت بر سر تصاحب عنوان، شخص يا چيزي»
2- در گيري انساني با يك جامعه يا گروهي از انسانها « بر سر مسائل عقيدتي ، مادي، اجتماعي و ...»
3- در گيري انسان با طبيعت « براي حفظ جان يا رسيدن به چيزي يا جايي »
4-در گيري انسان با خود « وجدان ،نفس اماره ،
5- در گيري انسان با خدايان و ديگر عوامل موهوم يا واقعي فرا طبيعي « نوعي سركشي و طغيان براي رهايي از سلطةجابرانه آنان، در جهت به دست آوردن آزادي فردي و به دست گيري سرنوشت خويش ، رقا بت با آنان »
6-درگيري دو ملت ،دو جامعه يا دو گروه از انسانها با يكديگر.

بعضي از داستانها ممكن است دو يا چند در گيري را با هم در خود داشته باشند .

انواع زاويه ديد يا شيوه بيان داستان

داناي كل مطلق: در اين نوع بيان نويسنده از ديد يك شخص مطلع و آگاه از همه چيز و همه كس صحبت ميكندودر وا قع مثل شبه خداست .هيچ نكته اي از درون و بيرون قهرمانان يا مكانهاي وقوع حوادث بر او پوشيده نيست . تقريبا همه داستانهاي قديمي با اين شيوه بيان شده اند . به كار بردن ضمير سوم شخص براي همه قهرمانان داستان
از ويژگيهاي اين زاويه ديد است . در اين شيوه بيان نويسنده خود جزء شخصيتهاي داستان نيست .

ادامه نوشته